سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

87/6/11
11:27 ع

همیشه گفتم همه خوبن، همه مهربونن و همیشه هم شنیدم که این قدر خوش بین نباش!
ولی من همچنان معتقدم که همه خوبن، همه مهربونن ولی تفکراتم یه کوچولو تغییر کرده ...
الآن به این نتیجه رسیدم که همه خوبن، ولی بعضیا خوبترند ...
در راستای همین موضوع که اصولا همه خوبن، همه مهربونن ... می خوام این دفعه یه جورای دیگه این موضوع رو بررسی کنم ...
این بار می گم همه با هم برابرند ...
همه با هم برابرند، ولی همواره حق با کسی که بلندتر فریاد می زنه، نه آن کس که محق تره!
همه با هم برابرند، ولی تحت هر شرایطی آشنایان جناب رئیس در اولویت اند!
همه با هم برابرند، ولی آشنایان رئیس بانک برای گرفتن وام محتاج ترند!
همه با هم برابرند، ولی در فلان اداره، پرونده ارباب رجوعی که جیبش بخشنده تره، صد البته فوری تره!
همه با هم برابرند، ولی مرفهان بی درد بالای شهر و بچه های نازپرورده شان برای داشتن امکانات محق ترند!
همه با هم برابرند، ولی آن کس که به دروغ عیبت رو حسن بگه، محبوب تره!
همه با هم برابرند، ولی تو بدبختی و مشکلات بعضی ها مقصرترند!
همه با هم برابرند، ولی آن کس که زبان بدنش از زبان دلش تواناتره، عاشق تره!
همه با هم برابرند، ولی دیه و ارزش مرد از زن بیشتره!
همه با هم برابرند، ولی سهم الارث پسر از دختر بیشتره!
همه با هم برابرند، ولی در دادگاه خانواده، اصولا پدر بی صلاحیت در برابر مادر تحت هر شرایطی، نسبت به فرزند محق تره!
همه با هم برابرند، ولی آنان که خوش خنده تر و شادترند، دیوانه ترند!
همه با هم برابرند، ولی خون بعضی ها رنگین تره!
همه با هم برابرند، ولی بچه ها واجب ترند!
همه با هم برابرند، ولی خانم ها مقدم ترند!
همه با هم برابرند، ولی سفیدها بالاترند!
همه با هم برابرند، ولی پولدارها محترم ترند!
همه با هم برابرند، ولی ...

همه اینا بخوایم نخوایم یه جورایی حقیقته، که بعضیاش حقیقت محضه و بعضیاش حقیقت تلخه، بعضیا کنایه و بعضیا ...
حالا اینا رو که گفتم برنگردی بگی: کی گفته اینطوری ...، کی گفته اونطوری...؟ نخیر، من که این جوری نیستم ...، به من چه که بقیه این طوری هستن ...!
برای اینکه قانون برابری نقض بشه، یه مثال نقض هم کفایت می کنه!
می دونی چند وقته این مطلب رو نوشتم، ولی هر بار که می خوام بذارمش به یه دلیلی پشیمون می شم! آخه این متن یه جواریی شده بود سنگ صبور من، قلم و کاغذ هم شده بودن رفیق تنهایی و غم و غصه های من از نامردیه این زمونه!
هر روز که روزگار یه چشمه از نامردیاشو نشونم می داد به این قانون نابرابری یه ماده دیگه اضافه می کردم و با نوشتنش و خالی کردن اندوه دلم روی کاغذ آروم تر می شدم. و هر بار که قرار بود این مطلب رو آپ کنم، ویراستار وجودم روی خیلی از مواد این قانون خط قرمز می کشید! بعدش که ویراستار بالاخره واسه اکران عمومی این پست ( آره قضیه مهم تر از اون چیزیه که تو فکر می کنی! جون تو...) رضایت می داد، اون موقع دلم راضی نمی شد، وقتی می دید جو بلاگ خنده اس، وقتی می دید همه منتظرن با دیدن اسم من پائین این مطلب یه داستان جالب و خنده دار جدید بخونن، وقتی می دید که قول دادم بعد یه مدت کم کاری، پست جدیدم اساسی بترکونه و بروبچزی رو که همیشه به من لطف دارن رو شاد کنه، وقتی می دید ...
وقتی اینا رو می دیدم دلم نمی اومد پست جدی آپ کنم، پستی که هر جوری نگاش کنی بازم تهش تلخه ... اگرچه ویراستار تلخی ها و غم و غصه هاش رو کات کرده ولی حس این نوشته برای من هنوزم تلخه ...!
نمی خواستم ... نمی خواستم ... ولی امروز بعد از اینکه دیدم مثل آب خوردن زیرآب یکی از مظلوم ترین همکارامو زدن، وقتی دیدم تو روز روشن به خاطر چهره سرخاب سفیدآب یه خانوم محترمی،  نمره بی زبون تو لیست خیلی راحت تغییر می کنه و ما برای گرفتن طبیعی ترین حقوقمون تو این دانشگاه خراب شده باید همچنان به دویدن ادامه بدیم! وقتی دیدم با وجود کار صادقانه به جرم تملق نگفتن جناب رئیس محکوم به کم کاری می شم (و صد البته در این زمینه تلاش بی دریغ عده ای از همکاران غیرقابل چشم پوشیه!)، وقتی دیدم که رنگ حق و حقیقت دیگه رسما خاکستری شده، وقتی دیدم هرجا که می رم از زور ناحقی و نابرابری اکسیژن هم برام جیره بندی می شه و به سختی توان نفس کشیدن رو تو اون فضای سیاه و تاریک دارم و وقتی یه بغض سنگین راه گلوم رو گرفته بود ... وقتی این مسائل روزمره و کاملا عادی رو دیدم دلم هم بالاخره رضایت داد تا این پست رو بذارم ...

در کل شرمنده اخلاق ورزشکاری و روحیه مهندسی همتون هستم که این قدر پر چونگی کردم...
دلم پر بود، خیلی وقته که خیلی چیزا روی این دل صاحب مرده من سنگینی می کنه؛ به قول بروبچز این بند، آخرین خونه برای درد و دل و خالی کردن خودت از بد روزگار همین جاست ...
این همه خودمو کشتم، این همه نطق کردم،  آخرش می خواستم بگم که ...

همه با هم برابرند، ولی بعضی ها برابرترند!!!

 

******************************************

ای پی 1: انگار این فرضیه که حق دادنی نیست، گرفتنی است تبدیل شده به یه قانون بی چون و چرا!
ای پی 2: تمام افتخار ما این روزا شاید این باشه که هیچ وقت مالک چیزی زیاده بر حق خودمون نبودیم، ولی جدیدا دیگه به اندازه حق خودمون هم حق نداریم ...
ای پی 3: اصلِ اصل حرف دلم اینا نبود، این نوشته ها یه گوشه ای از دل مشغولی من از ناحقی های همیشگی این روزگار بوده! مسائلی که یه مدت خیلی رو اعصابم قدم می زدن طی یک فرآیند خودسانسوری مزمن (البته بنا به حفظ مسائل امنیتی و ...) در همون ویرایش ابتدایی حذف شدن ... 
ای پی 4: از دوستان عزیز، مخصوصا هانی جون و رفیق با مرامم جلبک دوست داشتنی‏، معذرت می خوام که این پست چیزی نبود که انتظارش رو داشتین! شرمنده که این بار 
happy
  نتونست شادتون کنه ... باور کنید چند وقته رو مودش نیستم ...
ای پی 5: خلاصه کلوم اینکه ...

از بس که آزرده زدست فلکم      در برزن و کوی،روز و شب می پلکم
خندیدن من نباشداز روی نشاط   انگشت زمانه می دهد قلقلکم

 

 

 


مشخصات مدیر وبلاگ
 
Brave Heart[0]
 

این یه وبلاگ گروهیه که متعلق بچه های کامپیوتر واحد تهران میباشد.


لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ